یا فاطر بحق فاطمه
اتل متل یه قصه آی غصه قصه غصه یه قصه که قشنگه همراه درد و غصه
توی شهر مدینه علی تنها نشسته دست به زانو گداشته ازفرط درد و غصه
فکر می کنه به روزی عزیز پیغمبره وقتی میره کنارش پیش همه سروره
فکر می کنه به روزی تو بیت پیغمبره شرم وحیا به صورت که بگه خواستگاره
اتل متل یه قصه یه عروسی ساده با چند تاظرف گلی همینه موندگاره
فکر می کنه به روزی وقی می اومد خونه در رو به روش باز می کرد با خوشحالی فاطمه
فکر می کنه به روزی رو دوش پیغمبره چوب موسی تودستش اون از بتها بیزاره
اتل متل یه زهرا یه مادر یه فرشته همسری که نگاهش مثل طعم بهشته
اتل متل یه قصه قصه درد و غصه قصه یک جدایی توی شهر مدینه
که از شنیدنش آدم استخون می ترکونه اتل متل یه قصه آی غصه غصه غصه
قصه سیلی و در با میخ های پیوسته اتل متل یه پهلو پهلو و تازیانه
برای یاری حق غلاف و تازیانه اتل متل یه مادر مادر قد خمیده
از بس که سیلی خورده صورتش هم کبوده اتل متل یه بچه بچه نارسیده
محسنی که نیومد حسین تنها بمونه اتل متل یه میوه میوه رو وقتی کاله
ازدرخت که بچینی شاخه باهاش می خوابه اتل متل دوتا دست دستهای سفته گُنده
دستهای سردو خشن تازه مال نامرده توصورت که بخوره رنگ صورت بنفشه
اتل متل یه طناب طناب سفت و سخته دور علی پیچیدن جلو همه تو کوچه
اتل متل یه مسجد مسجد پیغمبره کی رفته بالا منبر اون که ازهمه بدتره
آی قصه غصه غصه خون وتابوت و فضه تا که علی نبینه صورتش روگرفته
اتل متل یه پسر پسر بزرگ خونه شدش عصای مادر تو کوچه ی مدینه
اتل متل یه آقا آقا حسینمونه افتاده روی مادر داره گریه می کنه
اتل متل دوتادست ازتوکفن بیرونه حسن و حسینُ مادر داره باز ناز می کنه
اتل متل یه دختر شده خانوم خونه حالا که مامان رفته به جاش نماز می خونه
اتل متل یه سفره سفره خالی می مونه حالا که دیگه رفته مادر چراغ خونه
اتل متل یه همسر یه علی که حیدره حالا که زهرا رفته دیگه تنها می مونه
)
)
